۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه
یکی بود، یکی نبود
یکی بود،یکی نبود،سالها پیش یه پسرک با مادرش از یکی از شهرهای شمالی راه افتادند، اومدند تهرون،پسرک تنها بود ،کسی رو به جز مادرش نداشت، خودش بود وخودش ویه مادر تک وتنها توی تهرون اون روز،پسرک در کنار درس کار هم می کرد،مثلا جلوی امجدیه دستفروشی می کرد،خلاصه این جوری اون روزا عشق فوتبال هم شد،از شانسش پرسپولیس اون روزا مظهر تیم های مردمی بود و هر چی آدمای اون دوره که از تاج وتخت وتیم تاج وخلاصه شاه بدشون میومد می شدن پرسپولیسی ،این پسرک قصه ما هم قرمز شد ،این بار یه قدم هم به تیم نزدیک تر شده بود ،حالا دیگه شده بود توپ جمع کن قرمزا ،پشت دروازه قرمزا چه حالی برای خودش می کرد ،خلاصه یواش یواش به جایی رسید که شد بازیکن همون تیم،جوون بود که اوضاع شلوغ شد ،رژیم قبلی سرنگون شد وجمهوری اسلامی شد ،پسرک که حالا دیگه دانشجو هم بود شد کارمند دستگاه ورزش ودر کنارش تو تیم محبوبش یه خط در میون بازی هم میکرد البته من از بازی هاش به جز شوت هاش چیز خاصی یادم نیست، اما بالاخره چون بچه مذهبی بود ومورد توجه هم بود ،اون سالا یه تیم تشکیل شد که بره مسابقات آسیایی دهلی نو، این پسرک ما که حالا دیگه واسه خودش مردی شده بود شد عضو اون تیم ورفت دهلی نو ،جایی که تیمهای ریز ودرشت آسیایی با رهبراشون اومده بودند ،بماند از کارهای غیر ورزشی این آقا خوبه قصه !!اما همینقدر بدونید که تواون بازیها درسی با مشت به داور مسابقه داد که هنوز طرف دستش رو به چونش گرفته تا درد از یادش بره ،روزگار گشت وگشت این آقا خوبه تو داخل وخارج میدون از این کارا زیاد کرد تا رسید به جایی که شد کمک مربی تیم ملی، توی همین دوره چنان درسی توی خارج از ایران به یه خبرنگار داد که بعدها یه روزنامه نویس یک آگهی طنز توی روزنامه ش نوشت به اسم ""باشگاه بوکس کهن""بماند که طرف رو به صلابه کشید وجز اولین شکایات مطروحه شد از عالم ورزش به عالم غیر ورزش خلاصه هی گذشت وگذشت ،تا این آقا گلی ما شد مربی تیم ملی ""فکر نکنید با پارتی بودا ،نه ازون بهتر نداشتیم ""اینو خودش میگه،الحق و والانصاف تا حدودی خوب نتیجه گرفت اما توی مراحل حساس چون اصولا آدم عصبی بود نتونست درست تصمیم بگیره و قهرمانی رو با سومی عوض کرد،دوباره مسابقات بعدی وجام جهانی،تیمی که ساخته بود عین ساعت دقیق کار می کرد بماند که چه بازیکنای شایسته ای رو همینجوری وروی تعصبات رنگی کنار گذاشت تاامثال"" اوستا اسدی"" رو بازی بده ،رفت ور فت تا رسید به مسابقه های حساس ،حالا دیگه اینجا بودن اون بازیکنا ضروری بود ونبودنشون بد جوری به چشم میومد ،خلاصه از نبودنشون ضرر کرد وبه قطر باخت وبر کنار شد تا تیمی رو که ساخته بود یه لوک خوش شانس از دهاتهای برزیل بیاد وتحویل بگیره و به کمک یه مربی ایرانی همون بازیکنایی رو که داداشمون کنار گذاشته بود دعوت کنه وخلاصه به ضرب وزور دعا و شانس واین حرفها بریم جام جهانی ،آقا خوبه بعد تیم ملی خیلی جاها رفت اما دیگه مربی نشد که نشد ،حتی یکی دو تیم رو به دسته پائین تر فرستاد،تا امسال که اومد وتیم در حال سقوطی رو تحویل گرفت وانصافا خوب نتیجه گرفت ،از این ور دشمن خونیش توتیم ملی داشت تیمو به قهقرا می برد یه هو گفتند بیا واین تیم رو تحویل بگیر و این حرفا(البته این وسط خیلی اتفاقات مثل شکایت کشی ودر گیری با بازیکن و.....اتفاق افتاد که گذشتم)آقاهه اومد شد دوباره مربی تیم ملی اما به جای اینکه از گذشته درس بگیره شروع کرد تمام اون چیزهایی رو که براش عقده شده بود بروز دادن وتیم ملی روبه حاشیه بردن ،اول تو بازی با داور درگیر شد ،بعد تو روزنامه ها با مدیر سابقا قرمز در گیر شد ،بعد تو باز ی با استقلال با وقت کشی فحش خورد (بازیکنی که قرار بود تعویض بشه از لب خط برگردوند تا ابی ها این مسئله رو وقت کشی تلقی وفحاشی کنند) بعدش وقتی تو اتاق کنفرانس مربی آبی ها مصاحبه می کرد با عصبانیت قدم می زد و بعد هم آنچنان تو کار طرف گذاشت که نگو و نپرس ،بعدش نوبت برنامه تلویزیونی و داور و مجری و..............شد ،خلاصه همه شدن دشمن خونی !بعد از یه گفتمان ناخوشایند یه بیانیه برای خبرگزاری ها فرستاد وتو اون همه رو شعبان بی مخ،بی سواد،نوچه باز ،نا لوطی و......معرفی کرد و کلی حاشیه دیگه!
آقای مایلی کهن:
به من مربوط نیست که در گذشته که بوده وچه کرده ای ،آنچه برایم مهم است سرنوشت تیم ملی در راه صعود به جام جهانیست،با این سری که تو گرفته ای بعید می دانم به سر منزل مقصود برسی ،تو را به جان نعیمت که دوستش می داری اگر می خواهی به همین روش ادامه دهی پیش ازین که برکنارت کنند استعفا بده ،چون این ره که تو می روی به ترکستان است،لطفا این اندک شانس را هم از ما نگیر.....
شما فهمیدید کی به کی بود؟
اشتراک در:
پستها (Atom)