آقاي قطبي اين كاره نيستي
كره اي ها از من مي ترسند.هيچ كس بهتر از من دو كره را نمي شناسد. من هر دو كره را مي برم و به جام جهاني مي رويم.من دارم جوانگرايي مي كنم.اگر در جام ملتها قهرمان نشديم آنگاه از من انتقاد كنيد.من با مربي ايراني نمي توانم كار كنم.من .....من.....من.......من...... وخيلي من هاي ديگر كه در ادبيات آقاي "جنتلمن" اين روزها به وفور يافت مي شود.
اجازه بدهيد نقبي به يكي دو سال پيش بزنيم، يك تيم بود كه خيلي طرفدار داشت، مديرش مي خواست يك مربي جوان را سرمربي كند . تا اينجاي كار اشكالي نداشت؛ اما تماشاگران آن تيم به حق قهرماني مي خواستند و ممكن بود مربي جوان مورد بحث "كه معتقدم يكي از بهترين مربيان حال حاضر ايران است"نتواند در اولين فصل سرمربيگري براي تيم محبوبش قهرماني كسب كند بنابر اين چاره چه بود؟
بله دنبال يك قرباني گشتند، چهره اي كه بتوانند به وقت لزوم از او به عنوان قرباني استفاده كنند .مربي جوان كه احتمالا فكرش را هم نمي كرد افشين قطبي اين همه استعداد در هنر پيشگي داشته باشد اين مربي ايراني،امريكايي را معرفي كرد و با هزار مكافات كه احتمالا تنها از دست كاشاني و كساني با قدرت سياسي همانند او بر مي آيد برايش پاسپورت ايراني و برگه پايان خدمت و خلاصه هر انچه براي اثبات ايراني بودن يك غريبه نياز است تهيه شد و با سلام و صلوات آقا را به تهران اوردند . بماند كه هر كسي در خصوص هويت فاميلي او هر چه كه مي خواست نوشت؛ اما بالاخره امد.
بازيها شروع شد، تيم خوبي كه توسط حميد استيلي بسته شده بود بدجوري بوي قهرماني ميداد ؛ اما تمام تعريف و تمجيدها به نام افشين قطبي نوشته مي شد.آرام آرام تيم به حاشيه مي رفت آقاي مربي خارجي ايراني شده كمي از شخصيت خود را در بين بازيكنان بروز داد، تيم به حاشيه رفت.
در اهواز با نتيجه بدي باخت همانشب خيلي ها فكر مي كردند كاشاني او را بركنار خواهد كرد ؛ اما اين اتفاق نيفتاد در هواپيما و در راه برگشت مدير عامل به خبرنگاران گفت كه از او حمايت خواهد كرد وكرد.
بازيها ادامه پيدا كرد تيم قرمز سايه به سايه صدرنشين حركت كرد و درثانيه هاي آخر بازي پاياني جام را از دست رقيب در اورد و قهرمان شد.
از اينجا داستان به كلي تغيير كرد، اين جناب ديگر از ترس اينكه نتواند كار مثبتي انجام دهد چندي در آن شيخ نشين بغل گوشمان و چند ماه ديگر را هم در نقاط خوش اب وهواي جهان با پولهاي نازنين من وهمو طنانم گذراند و منتظر سرنوشت شد.وقتي كه تيم هاي عربي او را نخواستند او هم به تكاپوي بازگشت افتاد و البته خيلي سياستمدارانه نقش بازي كرد و منتظر سرنوشت نشست.
مديريت باشگاه تغيير كرد، يك آقاي فوتبالي كه همه رده هاي مديريت فوتبال را درايران تجربه كرده بود به سمت مديريت باشگاه پرسپوليس رسيد و از انجا كه به باشگاه رقيب وابسته تر نشان مي داد بايد كاري مي كرد كه خود را مقبول هواداران مي كرد.چه راهي بهتر از برگرداندن قطبي؟ اين بود كه هدايتي كه ان روزها عابر بانك قرمزها بود با جيب هايي پر از دلار"كه مي گويند از جيب مي پرداخت" به منزل آقاي مربي در دبي مي رود و دوباره با سلام و صلوات حضرتش را برمي گردانند ؛ اما اين با ديگر استيلي نبود تا قبل از حضور افشين خان تيم را براي او ببندد. بلكه اين بار يك افشين ديگر كه او هم از خوبهاي اين ورزش بوده و هست، تيم را البته با نظرات داريوش خان جمع و جور كرده و تحويل آقاي قطبي داد و در ادامه آنطور كه ديديد و ديديم پرسپوليس دچار مشكلاتي شد كه اقاي مربي ايراني، خارجي فرار شبانه را به قرار در زادگاهش كه دم از دوست داشتن مردمانش مي زد ترجيح داد و رفت تا در كنار بانو يوروم به زندگي شخصي اش بپردازد.
اين بار داستان جالب تر شد، تيم ملي ايران با مربيگري اسطوره فوتبال ايران"كه خيلي زود در عالم مربيگري خرجش كرديم"نتوانست نتايج مورد انتظار ما را بگيرد.عده اي به جنب وجوش افتادند و آخر الامر قرار بر اين شد كه مربي ديگري جانشين علي دايي شود . دربحبوحه بازيهاي تيم ملي كه دايي سرمربي آن بود دايم شايعاتي زبان به زبان مي چرخيد كه قطبي گفته است مجاني براي ايران مربيگري مي كنم و درصورت صعود به جام جهاني با اين تيم قرارداد مي بندم. خلاصه آنقدر كار رواني و تبليغاتي انجام داد كه مسئولان فدراسيون و سازمان با آنكه محمد مايلي كهن را جانشين دايي كرده بودند ودركش و قوس هايي كه بين حاجي و قلعه نويي افتاد مايلي كهن رااز سمتش بركنار و في الفور قطبي را جايگزين كردند.
آقاي قطبي شايد راست مي گفت كه حقوقي براي بردن تيم ملي به جام جهاني در سه بازي نمي خواهم. البته خدا آگاه است كه او در سه بازي براي جام جهاني چقدر گرفت و يا نگرفت ؛اما او دستيارانش را از هلند آورد و براي انها حقوقهاي خوبي گرفت كه اگر چه ربطي به خودش نداشت اما احتمال انتفاع از اين طريق نيز متصور است.
تيم به جام جهاني نرفت، سابقه نشان مي داد كه جاي مربي تيم شكست خورده كنج خانه است؛ اما اينگونه نشد .قطبي ماند و اين بار با قراردادي به مراتب بهتر و اعتبار افرين تر براي افشين خان!! او سرمربيگري تيم ملي ايران را كه بيش از هفتاد ميليون ايراني با احترام به آن مي نگرند مفت به دست اورد. چيزي كه سه سال پيش شايد قطبي به خواب هم نمي ديد.سه سال پيش در اوج خوش باوري قطبي در تيم كره جنوبي نهايتا يك دستيار دوم بود و نه بيش از اين.
از اينجا به بعد ديگر قطبي بودو يك ليگ و مسافرت هاي گاه وبيگاه اروپايي و آسيايي. بنده خدا از پس تيم هايي نظير اردن و بحرين بر نمي ايد ؛اما حرف از بازي با بزرگان فوتبال ملي و باشگاهي جهان مي زند.
قطبي اعتقاد داشت كه اردن را درخانه اش خواهد برد و براي بازي با به قول خودش "سينگاپور" از بازيكنان جوان استفاده خواهد كرد، اما از انجا كه با حرف زدن نمي شود برنامه هاي تاكتيكي پياده كرد جنابش تيم ايران را در اردن مغلوب اردني ها كرد تا احتمالا براي صعود هم از اين به بعد به اما و اگر بينديشيم.
ده روز پيش آقاي قطبي فرموده بودند كه اگر تيم را قهرمان جام ملتها نكردم آن وقت از من انتقاد كنيد. به آقاي افشين قطبي عزيز عرض مي كنم احتمالا انهايي كه گذشته فوتبال ايران را برايتان تعريف كرده اند يادشان رفته بگويند كه اين تيم معمولا به جز يكي دو دوره كه به خودمان باختيم جز تيم هاي روي سكو بوده و شما تنها با قهرماني مي توانيد اين وضعيت را بهبود ببخشيد، اما اين كه توقع داشته باشيد در صورت عدم قهرماني از شما فقط انتقاد كنند تفكر كودكانه ايست چون اين جماعت كه سالها خون دل اين فوتبال را خورده اند در صورت عدم قهرماني به خونتان تشنه خواهند بود. كاري كه نگارنده معتقد است از عهده شما بر نخواهد آمد و ما با انتخاب شما فقط در حال وقت تلف كردن هستيم.بماند كه اتلاف وقت بيش از هر مقوله ديگري در تخصص ماايراني هاست.
در پايان چند نكته را هم به آقاي افشين قطبي ياد اوري مي كنم. برادر نه كره شمالي و نه جنوبي از شما نترسيده و نخواهند ترسيد،فوتبال جاي ترسوها نيست.شما از مربي ايراني نمي ترسيد از خودتان مي ترسيد، چون مي دانيد چه درچنته داريد.شما جوانگرايي نمي كنيد ، داريد وقت ما را تلف مي كنيد.قرار بود براي بازيهاي تيم ملي مان صدهزار و اندي تماشاگر بيايد ؛ اما به هزار نفر هم دلخوش كرده ايم كه آنهم احتمالا از اقوام بازيكنان هستند كه براي خالي نبودن عريضه مي آيند.
و در پايان براي فوتبال ايران آرزوي شفاي عاجل دارم چرا كه معتقدم اين فوتبال از يك بيماري مزمن رنج مي برد كه چاره اش فقط رياست فوتبالي هاي تحصيل كرده و يا مديراني كه در فوتبال به فكر منافع سياسي نباشند خواهد بود.
به انتظار مي نشينيم و آخر شاهنامه را به اتفاق خواهيم خواند.
كره اي ها از من مي ترسند.هيچ كس بهتر از من دو كره را نمي شناسد. من هر دو كره را مي برم و به جام جهاني مي رويم.من دارم جوانگرايي مي كنم.اگر در جام ملتها قهرمان نشديم آنگاه از من انتقاد كنيد.من با مربي ايراني نمي توانم كار كنم.من .....من.....من.......من...... وخيلي من هاي ديگر كه در ادبيات آقاي "جنتلمن" اين روزها به وفور يافت مي شود.
اجازه بدهيد نقبي به يكي دو سال پيش بزنيم، يك تيم بود كه خيلي طرفدار داشت، مديرش مي خواست يك مربي جوان را سرمربي كند . تا اينجاي كار اشكالي نداشت؛ اما تماشاگران آن تيم به حق قهرماني مي خواستند و ممكن بود مربي جوان مورد بحث "كه معتقدم يكي از بهترين مربيان حال حاضر ايران است"نتواند در اولين فصل سرمربيگري براي تيم محبوبش قهرماني كسب كند بنابر اين چاره چه بود؟
بله دنبال يك قرباني گشتند، چهره اي كه بتوانند به وقت لزوم از او به عنوان قرباني استفاده كنند .مربي جوان كه احتمالا فكرش را هم نمي كرد افشين قطبي اين همه استعداد در هنر پيشگي داشته باشد اين مربي ايراني،امريكايي را معرفي كرد و با هزار مكافات كه احتمالا تنها از دست كاشاني و كساني با قدرت سياسي همانند او بر مي آيد برايش پاسپورت ايراني و برگه پايان خدمت و خلاصه هر انچه براي اثبات ايراني بودن يك غريبه نياز است تهيه شد و با سلام و صلوات آقا را به تهران اوردند . بماند كه هر كسي در خصوص هويت فاميلي او هر چه كه مي خواست نوشت؛ اما بالاخره امد.
بازيها شروع شد، تيم خوبي كه توسط حميد استيلي بسته شده بود بدجوري بوي قهرماني ميداد ؛ اما تمام تعريف و تمجيدها به نام افشين قطبي نوشته مي شد.آرام آرام تيم به حاشيه مي رفت آقاي مربي خارجي ايراني شده كمي از شخصيت خود را در بين بازيكنان بروز داد، تيم به حاشيه رفت.
در اهواز با نتيجه بدي باخت همانشب خيلي ها فكر مي كردند كاشاني او را بركنار خواهد كرد ؛ اما اين اتفاق نيفتاد در هواپيما و در راه برگشت مدير عامل به خبرنگاران گفت كه از او حمايت خواهد كرد وكرد.
بازيها ادامه پيدا كرد تيم قرمز سايه به سايه صدرنشين حركت كرد و درثانيه هاي آخر بازي پاياني جام را از دست رقيب در اورد و قهرمان شد.
از اينجا داستان به كلي تغيير كرد، اين جناب ديگر از ترس اينكه نتواند كار مثبتي انجام دهد چندي در آن شيخ نشين بغل گوشمان و چند ماه ديگر را هم در نقاط خوش اب وهواي جهان با پولهاي نازنين من وهمو طنانم گذراند و منتظر سرنوشت شد.وقتي كه تيم هاي عربي او را نخواستند او هم به تكاپوي بازگشت افتاد و البته خيلي سياستمدارانه نقش بازي كرد و منتظر سرنوشت نشست.
مديريت باشگاه تغيير كرد، يك آقاي فوتبالي كه همه رده هاي مديريت فوتبال را درايران تجربه كرده بود به سمت مديريت باشگاه پرسپوليس رسيد و از انجا كه به باشگاه رقيب وابسته تر نشان مي داد بايد كاري مي كرد كه خود را مقبول هواداران مي كرد.چه راهي بهتر از برگرداندن قطبي؟ اين بود كه هدايتي كه ان روزها عابر بانك قرمزها بود با جيب هايي پر از دلار"كه مي گويند از جيب مي پرداخت" به منزل آقاي مربي در دبي مي رود و دوباره با سلام و صلوات حضرتش را برمي گردانند ؛ اما اين با ديگر استيلي نبود تا قبل از حضور افشين خان تيم را براي او ببندد. بلكه اين بار يك افشين ديگر كه او هم از خوبهاي اين ورزش بوده و هست، تيم را البته با نظرات داريوش خان جمع و جور كرده و تحويل آقاي قطبي داد و در ادامه آنطور كه ديديد و ديديم پرسپوليس دچار مشكلاتي شد كه اقاي مربي ايراني، خارجي فرار شبانه را به قرار در زادگاهش كه دم از دوست داشتن مردمانش مي زد ترجيح داد و رفت تا در كنار بانو يوروم به زندگي شخصي اش بپردازد.
اين بار داستان جالب تر شد، تيم ملي ايران با مربيگري اسطوره فوتبال ايران"كه خيلي زود در عالم مربيگري خرجش كرديم"نتوانست نتايج مورد انتظار ما را بگيرد.عده اي به جنب وجوش افتادند و آخر الامر قرار بر اين شد كه مربي ديگري جانشين علي دايي شود . دربحبوحه بازيهاي تيم ملي كه دايي سرمربي آن بود دايم شايعاتي زبان به زبان مي چرخيد كه قطبي گفته است مجاني براي ايران مربيگري مي كنم و درصورت صعود به جام جهاني با اين تيم قرارداد مي بندم. خلاصه آنقدر كار رواني و تبليغاتي انجام داد كه مسئولان فدراسيون و سازمان با آنكه محمد مايلي كهن را جانشين دايي كرده بودند ودركش و قوس هايي كه بين حاجي و قلعه نويي افتاد مايلي كهن رااز سمتش بركنار و في الفور قطبي را جايگزين كردند.
آقاي قطبي شايد راست مي گفت كه حقوقي براي بردن تيم ملي به جام جهاني در سه بازي نمي خواهم. البته خدا آگاه است كه او در سه بازي براي جام جهاني چقدر گرفت و يا نگرفت ؛اما او دستيارانش را از هلند آورد و براي انها حقوقهاي خوبي گرفت كه اگر چه ربطي به خودش نداشت اما احتمال انتفاع از اين طريق نيز متصور است.
تيم به جام جهاني نرفت، سابقه نشان مي داد كه جاي مربي تيم شكست خورده كنج خانه است؛ اما اينگونه نشد .قطبي ماند و اين بار با قراردادي به مراتب بهتر و اعتبار افرين تر براي افشين خان!! او سرمربيگري تيم ملي ايران را كه بيش از هفتاد ميليون ايراني با احترام به آن مي نگرند مفت به دست اورد. چيزي كه سه سال پيش شايد قطبي به خواب هم نمي ديد.سه سال پيش در اوج خوش باوري قطبي در تيم كره جنوبي نهايتا يك دستيار دوم بود و نه بيش از اين.
از اينجا به بعد ديگر قطبي بودو يك ليگ و مسافرت هاي گاه وبيگاه اروپايي و آسيايي. بنده خدا از پس تيم هايي نظير اردن و بحرين بر نمي ايد ؛اما حرف از بازي با بزرگان فوتبال ملي و باشگاهي جهان مي زند.
قطبي اعتقاد داشت كه اردن را درخانه اش خواهد برد و براي بازي با به قول خودش "سينگاپور" از بازيكنان جوان استفاده خواهد كرد، اما از انجا كه با حرف زدن نمي شود برنامه هاي تاكتيكي پياده كرد جنابش تيم ايران را در اردن مغلوب اردني ها كرد تا احتمالا براي صعود هم از اين به بعد به اما و اگر بينديشيم.
ده روز پيش آقاي قطبي فرموده بودند كه اگر تيم را قهرمان جام ملتها نكردم آن وقت از من انتقاد كنيد. به آقاي افشين قطبي عزيز عرض مي كنم احتمالا انهايي كه گذشته فوتبال ايران را برايتان تعريف كرده اند يادشان رفته بگويند كه اين تيم معمولا به جز يكي دو دوره كه به خودمان باختيم جز تيم هاي روي سكو بوده و شما تنها با قهرماني مي توانيد اين وضعيت را بهبود ببخشيد، اما اين كه توقع داشته باشيد در صورت عدم قهرماني از شما فقط انتقاد كنند تفكر كودكانه ايست چون اين جماعت كه سالها خون دل اين فوتبال را خورده اند در صورت عدم قهرماني به خونتان تشنه خواهند بود. كاري كه نگارنده معتقد است از عهده شما بر نخواهد آمد و ما با انتخاب شما فقط در حال وقت تلف كردن هستيم.بماند كه اتلاف وقت بيش از هر مقوله ديگري در تخصص ماايراني هاست.
در پايان چند نكته را هم به آقاي افشين قطبي ياد اوري مي كنم. برادر نه كره شمالي و نه جنوبي از شما نترسيده و نخواهند ترسيد،فوتبال جاي ترسوها نيست.شما از مربي ايراني نمي ترسيد از خودتان مي ترسيد، چون مي دانيد چه درچنته داريد.شما جوانگرايي نمي كنيد ، داريد وقت ما را تلف مي كنيد.قرار بود براي بازيهاي تيم ملي مان صدهزار و اندي تماشاگر بيايد ؛ اما به هزار نفر هم دلخوش كرده ايم كه آنهم احتمالا از اقوام بازيكنان هستند كه براي خالي نبودن عريضه مي آيند.
و در پايان براي فوتبال ايران آرزوي شفاي عاجل دارم چرا كه معتقدم اين فوتبال از يك بيماري مزمن رنج مي برد كه چاره اش فقط رياست فوتبالي هاي تحصيل كرده و يا مديراني كه در فوتبال به فكر منافع سياسي نباشند خواهد بود.
به انتظار مي نشينيم و آخر شاهنامه را به اتفاق خواهيم خواند.