حاشیه نگاری بر یک واقعیت در فوتبال ایرانی
با ستاره های مان چه می
کنیم؟
گروه ورزش – افشین معشوری - تفاوتی نداردآبی باشی یا قرمز، نامت فرهاد باشد یا
علی، وقتی اراده بر حذف باشد، دیگر سابقه ات نیز چندان مهم نیست. فوتبال ایرانی بی
رحم تر از ان است که فرزندانش را، قهرمانانش را و ستارگانی را که تا دیروز شادی
آور بودند، ارج بگذارد و آن طور که شایسته است با احترام از صحنه ی ورزش خارج کند.
فوتبال ایران در هفته ی اول مهرماه شاهد دو رویداد مهم در تیمهای قرمز آبی
بود.علی کریمی از پرسپولیس کنار گذاشته شد و فرهاد مجیدی از فوتبال خداحافظی کرد و
این همه پس از اتفاقات سریالی یی بود که از ابتدای فصل پیرامون این دو باشگاه و
بازیکنان افتاد.
محمد رویانیان پس از تعارفات فراوان،
آب پاکی را روی دست علی کریمی ریخت و به ایسنا گفت:« کریمی مثل فرزند من میماند. اما
اگر فرزند من در پرسپولیس مفید نباشد، همین برخورد را با او میکنم. بین ژوزه و کریمی
اختلاف افتاده است، ژوزه در این باره دلایلی به من گفت که واقعا تکان دهنده بود. کریمی
بازیکنی است که به هیچ عنوان نمیگذارم خراب شود. بودن کریمی در پرسپولیس الزامی ندارد.
من با او قرارداد بستهام. امیدوارم بهترین تصمیم را برای او بگیریم. مردم نمیدانند
چه اتفاقاتی در تیم ما افتاده است».
علی فتح الله زاده نیز که رابطه ی صمیمانه یی با ستاره ی سابق تیمش داشت و
ابتدای فصل امسال وعده داده بود فرهاد مجیدی را به استقلال خواهد اورد. پس از جدی
شدن حضور مجیدی با پیش کشیدن شروطی باعث انصراف مجیدی از حضور در استقلال شد، در
اخرین اظهار نظرش گفت: «من نمی توانستم مجیدی را به قلعه نویی تحمیل کنم. او تشخیص داده
بود که فرهاد را نمی خواهد و در حیطه وظایف خودش عمل کرد». آری به نظر حق بافتح الله زاده است؛ اما وقتی به یاد
بیاوریم که فرهاد مجیدی سالها کاپیتان استقلال بوده و افتخاراتی را در این لباس
برای استقلال کسب کرده، در خواهیم یافت که اعطای بازوبند در حضور او به بازیکنی
دیگر(حتی اگر این بازیکن نکونام باشد) توهینی آشکار به اوست که هر تماشاگر کم سن و
سالی نیز به ان واقف است.
فتح الله زاده؛ اما پیش از مذاکره با مجیدی، باید می دانست که آب این بازیکن و
مربی تیم در یک جوی نخواهد رفت و با اتلاف وقت باعث از دست رفتن پیشنهاد خارجی
مجیدی نمی شد که این جدای از ضرر مالی، ضربات روحی را نیز برای بازیکن محبوب تیمش به همراه داشت.
فرهاد مجیدی پس از نامهربانیهایی که دید، با استفاده از فرصت پیش آمده مدتی در
کلاسهای مربیگری در "لیدز" شرکت کرد و اینک در بازگشت دوباره به ایران،
این بار قلم به دست گرفت و درنامه ی خداحافظی برای هوادارانش نوشت:« وقتی 15 سال پیش به تیم محبوبم استقلال پیوستم، هرگز تصور نمی
کردم روزی با حمایت هواداران پر شور و دوست داشتنی آبی دل استقلالی به جایگاه کنونیام
رسیده که در آستانه 36 سالگی ، هنوز با تمام وجود و با ذره ذره توانم برای هواداران
بتوانم به میدان بروم. بازیکن و کاپیتان استقلال بودن، افتخاری است که برای "
فرهاد مجیدی" فراموش شدنی نیست. بازی کردن در تیمی که بزرگانی چون شادروان ناصر
حجازی، علی جباری و حسن روشن روزگاری در آن عضویت داشتند یا پوشیدن پیراهن شماره 7
که در گذشته بر تن تکنیکی ترین بازیکن آسیا " مجید نامجو مطلق " بوده یا
بستن بازوبندی که بر دستان ستارگانی چون برادران بیانی و جواد زرینچه بوده برای
" فرهاد " فرزند کوچک خانواده بزرگ استقلال مایه اعتبار و افتخار است
.در این مدت در شادی و غم های زیادی با هواداران عزیز سهیم بوده ام . با شادی هوادار
خندیدم و با گریه آنها اشک ریختم. پیروزی های دربی، جشن قهرمانی های لیگ برتر و جام
حذفی ، شکست ها و از همه غم انگیز تر از دست دادن اسطوره تاریخ باشگاه استقلال ناصرخان
حجازی که روز تلخی برای من و هواداران بود، هیچگاه از خاطرم نمی رود.
با عنایت خداوند متعال، حمایت هواداران و لطف نام بزرگ و پیراهن آبی"
استقلال" به آرزوهای مادی و معنوی خویش رسیده ام وهر چه دارم از استقلال و هوادارانش
است و هر کجا که باشم برای سربلندی استقلال تلاش خواهم کرد».
شاید این برخورد را مبارزه با بازیکن سالاری می نامیم! بازیکن سالاری پدیده ی
بسیار زشتی است که باید با ان مقابله کرد؛ اما برخوردهایی از این دست با بازیکنانی
مانند مجیدی و کریمی اصولا از این دسته
اقدامات فاصله ی بسیاری دارد. اگرچه خداحافظی از میادین برای قهرمانان امری
بدیهی است و هیچ قهرمانی تا ابد در عرصه ی قهرمانی حضور نخواهد داشت؛ اما نگارنده
به عنوان فوتبالدوستی قدیمی به یاد ندارد بازیکنی در ایران انچنان که شایسته ی او
بوده از میادین خداحافظی کرده باشد.
چه می کنیم؟ چرا ستاره های مان را تا
این حد می آزاریم؟ می خواهیم به چه افتخاری برسیم؟ می خواهیم کدام قله را فتح کنیم
که این همه ساده علی کریمی را نادیده می گیریم و فرهاد مجیدی را ناچار به خداحافظی
می کنیم؟ فتح الله زاده بازیکنی می آورد و طبق امارهای غیر رسمی مبالغی- برای او و
دربافت رضایت نامه اش - می پردازد که می توان با ان، بخشی از یک ورزشگاه مدرن را
ساخت. رویانیان بازیکنانی را با هزینه های نجومی در اختیار می گیرد که گاهی حتی در
فهرست 18 نفره حضور ندارند، مربی یی را به خدمت می گیرد که افکار فسیل اش ثمر بخش
نیست و حالا با اوردن یحیی گل محمدی موقتا به عنوان دستیار و احتمالا در آینده
سرمربی پس از هفته ها از سد آلومینیوم می گذرد، آیا هزینه ی یک بازی آبرومند
خداحافظی بیش از خرید ستاره هایی است که "حلبی اند" و تنها نام ستاره را
با خود یدک می کشند؟
می توان هزاران واژه در ابن باره نوشت، نوشت که عبدالعلی چنگیز، حمید
علیدوستی، برادران بیانی،حمید درخشان، نادر محمدخانی، رضا احدی، جعفر مختاری
فر،استیلی، عابدزاده، دایی، کریم باقری، خداداد عزیزی و... چگونه از این ورزش کنار
رفته اند؟ آیا ارزش هر کدام از نامهای یاد شده و ده ها نام بزرگ دیگر کمتر از
بازیکنان همین فوتبال به مراتب ضعیف تر کشورهای کوچک حوزه ی خلیج فارس است که انها
برای قهرمانان شان یادبودهای آنچنانی می گیرند و ما آنچنان بر اعصاب و روان شان می
کوبیم که اگر بروند و پشت سرشان را هم نگاه نکنند، صاحب حق هستند.
از مجیدی و علی کریمی و دایی و باقری و خداداد و ده ها بازیکن دیگر که در حافظه ی تماشاگران به یادگار مانده
است، گذشت، فکری برای نسل حاضر بکنیم که این قدرنشناسی خود باعث عدم پایبندی به بعضی
از اصول اخلاقی است و شاید جرقه ی باند بازی و بازیکن سالاری نیز باشد.