از بد ننال که بدتر آید
ناسپاسی «کارلوس کی رش» در وقت اضافه
افشین معشوری روزنامه اعتماد/ شنبه 29 فروردین 94
سرکار استوار امینی تازه از تهران آمده بود در منطقه
عملیاتی «چزابه» و شده بود گروهبان نگهبان عده یی سرباز که از شهرهای مختلف جمع
شده بودند تا از مرزهای جمهوری اسلامی ایران در برابر متجاوز دفاع کنند. هر وقت که
یکی از سربازان نافرمانی می کرد و یا خودسر عملی انجام می داد، سربازان اش را در
تهران به رخ می کشید و می گفت:«از بد ننال که بدتر آید»
هر چقدر می خواهم بعضی «مَثَل» ها را وارد نوشته های ورزشی
نکنم، انگار نمی شود که نمی شود. جان به جان مان کنند اهل تجربه ایم و اگر نخواهیم
بگوییم بیگانه پرستیم شاید واژه مهمان دوست بهترین صفت برای ما ایرانی ها باشد؛
اما همین میهمان دوست بودن مان گاهی کار دست مان می دهد.
افشین قطبی را همه می شناسند. هموطنی که -به هر دلیل- سال
ها پیش از ایران مهاجرت کرد، نوجوانی و جوانی اش را در کشورهای مختلف از جمله
امریکا گذراند و اتفاقا اهل ورزشی بود که نه تنها در ایران که در جهان دغدغه
بسیاری است. در آغاز میان سالی با سلام و صلوات به ایران آمد و دو دوره مختلف کاری
را در ایران گذراند و البته هم پول خوبی نصیب اش و هم توانست رزومه یی برای روزهای
آینده اش دست و پا کند.
تا اینجای کار هیج مشکلی نبود؛ اما درست در روزهایی که به
اوج محبوبیت رسیده بود و در آسمان ها سیر می کرد، ناگهان افکار عمومی را شگفت زده
کرد و با واژه های نظیر crazy و dog
house
که به روزنامه نگاران و خبرنگاران نسبت داد، نشان داد چندان هم مبادی آداب وخوش
اخلاق نیست و به اقتضای زمان و حرفه اش رفتار می کرده است. گذشت تا قطبی از ایران
رفت و در b.b.c صحبت هایی
کرد که بعید می نمود بتواند دوباره به ایران بازگردد؛ اما بار دیگر آمد و اتفاقا
سکان تیمی را به او سپردیم که عشق همه فوتبال دوستان ایرانی بود، اگر چه بعد از
مدتی تمام داشته های مان را بر باد داد و برای همیشه(حداقل تا امروز) از ایران
رفت.
قطبی (بد یا خوب) رفت و مدتی حرف هایی پشت سرش گفته و نوشته
شد؛ اما او هم شامل مرور زمان شد و از یاد رفت و تیم ملی ایران به دست مردی سپرده
شد که رزومه اش نشان می داد در منچستر، رئال، تیم ملی پرتغال، ژاپن، امارات،
آفریقای جنوبی و... مربیگری کرده است. اگر چه به نظر نگارنده کارنامه اش در هر جا
که نفر اول بوده موفق نبود؛ اما به هر حال نام بزرگی بود در فوتبال جهان که در بین
اهالی فوتبال خیلی زود جا باز کرد و طرفداران زیادی دست و پا کرد. مردم، این واژه
غریب و دوست داشتنی یک سره ورد زبان اش بود. آن چنان از ایران می گفت که بعضی ها
در صدد درخواست شهروندی برای او بودند.
افراط و تفریط در خون ماست و همیشه بوده و احتمالا خواهد
ماند، حالا بگذریم که در اوج تحریم ها قهر کرد و ترجیح داد در دبی سکنا گزیند تا
فدراسیون را وادار کند در اوج تحریم دارو پول قراردادش را جور کنند تا برگردد.
بماند وقتی با سوالات جدی خبرنگاران روبرو می شد با تمسخر پاسخ می داد. بماند که
از صدر تا ذیل فوتبال باید دست به سینه اش می ایستاده اند.
از آخرین دسته گل های کارلوس پیش از رفتن یکی هم این بود که
برای ادامه کار تضمین می خواست. اینکه چه میزان از ضمانت های خواسته شده واقعا
عملی بود و چقدر نه! حرفی است که نیاز به بررسی دارد؛ اما مگر نه این که خود
کارلوس کی رش با همه قیمت گران اش هیچگاه تضمینی نداد تا مثلا تیم ایران را قهرمان
آسیا کرده و یا حضور ایران را در مرحله نهایی مسابقات جام جهانی آینده ضمانت کند و
در حالی که تصمیم جدی اش را برای خروج از ایران گرفته بود جلوی چشم خبرنگاران خود
را«گروگان»ی خواند که به اسارت در آمده است.
این دیگر بدتر و
دردناک تر از ادبیاتی بود که افشین قطبی به کار می برد؛ که او افراد را مخاطب قرار
داد و این! نظامی را که به تعبیری سالانه چندین میلیارد تومان ناقابل به پایش
ریخت. بی خود نبود استوار امینی می گفت از بد ننال که بدتر آید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
ما انتقاد نمی کنیم، فحش می دهیم؛ شما سعی کنید انتقاد کنید.